loading...
براي سلامتي امام زمان (عج) همه باهم دعاكنيم؟
علی
خودت
علیرضا بازدید : 1 شنبه 24 بهمن 1394 نظرات (1)


مروارید شوم

"کسی که به کاری بیاید ، نباید فرصت زیستن یا مردن را به حساب آورد. باید تنها آن را به حساب آورَد که آن چه انجام می دهد ،درست است یا نادرست ." جان اشتاین بِک(نویسنده امریکایی قرن بیستم ) 

کینو و همسرش خوآنا و نوزادشان در کلبه ای کنار ساحل دریا زندگی می کردند .آن ها فقیر و به موسیقی علاقه مند بودند و از صدای امواج دریا لذّت می بردند .

روزی عقرب فرزندشان را گزید . همه گفتند که کودک خواهد مرد چون آن ها پولی برای مداوای کودک نداشتند و از سویی پزشک شهر را بی سواد می دانستند .پزشک هم پیش از این که بچّه را ببیند از کینو پرسید که پول دارد یا نه؟ کینو خشمگینانه به در کوبید . مردم پراکنده شدند و آن خانواده با اندوه نداری خود ، تنها ماند .

تنها ثروت آنها قایق صید مروارید بود که به او به ارث رسیده بود . کینو و خوآنا با بچّه ی عقرب گزیده سوار قایق شدند . خوآنا امیدوار بود که شوهرش مرواریدی پیدا کند تا شاید از این همه بدبختی رهایی یابند .

به محل صید مروارید رسیدند . کینو به درون آب پرید و به قعر آب رفت .همه جا را زیر و رو کرد . ناگهان صدفی بزرگ جلوی چشمانش پدیدار شد .آن را برداشت و به سطح آب آمد . صدف را گشود . ماتش بُرد .ناباورانه دید که مرواریدی به اندازه ی تخم کبوتر در آن است. فریاد زد : "عزیزم ! عزیزم ! مروارید. مروارید ."صیادان دور او جمع شدند .

خبر در شهر پیچید. اکنون آن هایی که به این خانواده بی مهری کرده بودند افسوس می خوردند و چشم به مروارید داشتند. فقیران خوش حال بودند و ایمان داشتند که کینو به ایشان کمک خواهد کرد . خریداران مروارید نیز برای ارزان خریدن مروارید، دندان تیز کرده بودند .

همسایگان در کلبه کینو گرد آمده بودند . نمی خواستند از آن جا بروند .کینو از آرزوهایش گفت و این که می خواهد ابتدا به کلیسا برود تا عقدشان را جشن بگیرند. به مدرسه رفتن فرزندش و دانشمند شدن او اندیشید . ناگهان کشیش آمد و گفت که باید از کسی که این ثروت را به آن ها بخشیده ، سپاس گزاری کنند .سپس دکتر آمد تا عقرب گزیده را معاینه کند .شربتی به نوزاد داد تا ظاهرا اثر سم کم شود .پیش از رفتن گفت که باز هم به نوزاد سر خواهد زد .

همه جا صحبت از مروارید بزرگ کینو بود ؛ولی کینو آن را دور از چشم همگان در محلی پنهان کرده بود .

حال بچه بدتر شد و بالا آورد.پزشک خبر یافت و خود را رساند .به او شربتی خوراند. آن گاه دست مزدش را خواست . کینو گفت که پس از فروش مروارید پول وی را  می دهد .پزشک با تیزهوشی در تلاش بود که جای مروارید را بفهمد.

شب هنگام باز هم کینو جای مروارید را تغییر داد. گودالی زیر حصیری - که روی آن می خوابید – کند و آن را پنهان ساخت .شب سر و صدایی مرموزانه آمد . خوآنا گفت که این مروارید شوم است و باید آن را از بین ببرند پیش از آن که مروارید ، آنان را نابود سازد .کینو که مروارید را باعث سعادتمندی خانواده اش می دانست پاسخ منفی داد .

روز بعد کینو مروارید را برداشت و به راه افتاد تا آن را بفروشد . برادرش نیز همراهش شد. خریداران مروارید هر کدام کوشیدند که آن را از چنگ کینو بیرون بکشند ؛ ولی موفق نشدند .

باز هم شب سر و صدایی آمد .کینو چاقو در دست بیرون رفت .خوآنا صدای درگیری دو نفر را شنید . از کلبه خارج شد . شوهرش را خون آلود یافت . او را به داخل کلبه آورد .از او خواهش کرد که هر چه زودتر خودشان را از شرّ مروارید رها کنند و آن را به دریا بیندازند. کینو مخالفت کرد .نیمه های شب ،خوآنا برای دور انداختن مروارید به سوی دریا می رفت که  کینو سر رسید و مانع شد وچند سیلی محکم به صورت او نواخت و مروارید را گرفت.دوباره به طرف کلبه به راه افتادند. کسی آن ها را دنبال می کرد. کینو با او درگیر شد و وی را کشت .اکنون باید می گریختند .خوآنا برای آوردن فرزندش به سوی  کلبه حرکت کرد و کینو به ساحل رفت تا قایق را آماده کند ولی قایق را سوراخ کرده بودند.خشمگینانه به سمت کلبه دوید. کلبه در آتش می سوخت و همسر و فرزندش کنار آن ایستاده بودند.به ناچار شب به منزل توماس ، برادر کینو رفتند . توماس کمکشان کرد تا پنهانی به طرف شمال بگریزند.

هنگام فرار ، سه نفر در پی آن ها بودند . به سوی کوه گریختند و به غاری پناه بردند .کینو خواست نگهبان را بکشد .ناگهان صدای کودکش به هوا برخاست. نگهبان به سوی غار رفت و شلیک کرد .کینو او را با کارد کشت .نفر دوم آمد . او را نیز از پای در آورد و تفنگش را برداشت و نفر سوم را دنبال کرد و تیر انداخت . او نیز کشته شد . وقتی کینو بازگشت با جسد فرزندش رو به رو شد . دست بر سر گذاشت و افسوس خورد و فریاد کشید .

زن و شوهر به شهر بازگشتند مردم به طرفشان آمدند . کینو به کلبه ی سوخته اش نظر انداخت.سپس با همسرش به دریا رفت .مروارید را از جیبش درآورد و به آن نگاه کرد. فرزندش و سه نفر دیگر را با تنی خون آلود مشاهده کرد .آن گاه مروارید را با قدرت هر چه تمام تر به سوی دریا پرتاب کرد .تمام چیزهای باقی مانده از مروارید از بین رفت و برای همیشه خاموش شد.

*****

داستان ، حکایت ماهی گیری فقیر است که در راه یافتن مروارید ، زندگیش را به تباهی می کشاند .مروارید ، بلای جان او و خانواده اش می شود و کلبه خرابه و نوزادش را از دست می دهد .داستان این کتاب بر اساس افسانه ای مکزیکی است .نویسنده بر حسّ ششم زن تأکید فراوان دارد.شاید مهم ترین درس اخلاقی و پندآموز "مروارید"این باشد که ثروت ، طمع دیگران را برمی انگیزد ،درگیری هایی تا مرز آدم کشی پدید می آورد ، آرامش را می زداید ، ترس و نگرانی می سازد و دشمن می تراشد .نکته ی جالب دیگر این است که زمانی مشکل کینو حل می شود که هر چیزی مروارید را به دریا پس می دهد و این امر، یادآور ضرب المثلی معروف است  که : هر چیزی باید به جای اصلی خود بازگردد تا درست باشد . به گفته ی فردوسی حکیم :

پرستنده ی  آز و  جویای  کین

به گیتی ز  کس نشنود  آفرین

تو از آز باشی همیشه به رنج

که همواره سیری نیابی ز گنج

علیرضا بازدید : 5 شنبه 24 بهمن 1394 نظرات (0)


نام کتاب :  کاکائو

نویسنده : ژورژ آمادو

ناشر :  پارس بوک

زبان کتاب :  پارسی

تعداد صفحه :  121

قالب کتاب : PDF

حجم فایل :  469  کیلوبایت

توضیحات : این کتاب با حمایت مالی اتحادیه اروپا و بنیاد هاینریش بُل در افغانستان منتشر شده است . مسؤولیت انتشار کتاب به عهده بنیاد آرمان شهر است و نشر الکترونیکی بلامانع است . در کتاب ذکر شده استفاده و اقتباس از نوشته های این کتاب با ذکر منبع مجاز است .  نسخه ای که برای ترجمه استفاده شده، کتابی است که “ژان اورنچیونی” از پرتغالی به فرانسه برگردانده و در ۱۹۸۴ برای نخستین بار در فرانسه چاپ شده است.

(بیشتر…)

علیرضا بازدید : 1 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (3)

 

چقد طول میکشه تا این فقر تموم شه بابا ؟
 
* چهل روز پسر
م
 
*  یعنی بعد چهل روز پولدار میشیم بابا
؟
 
* نه پسرم نه بهش عادت می کنیم ...

 

 

علیرضا بازدید : 4 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

 

برخورد آیت الله خامنه ای با یک دوست دختر و پسر

به گزارش تپلک به نقل از سیما فان-سیمافان ، یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت:  یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع  نامناسبی داشتند.

آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛  آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم. 

آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار ، همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .

آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند . با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.

(منبع: نشریه ماه تمام ،شماره ۳،ص۱۷).

در این جاست که تفاوت ها معلوم می شود !

علیرضا بازدید : 1 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

 

سوالات خداوند در روز قیامت

 

خداوند در روز قیامت از تو نخواهد پرسید که در دنیا چه اتومبیلی سوار می شدی،بلکه خواهد پرسید چند نفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که خانه ات چند متر بوده،بلکه خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسیدکه چه لباس هایی در کمد داشتی،بلکه خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چقدر حقوق می گرفتی،بلکه خواهد پرسید آیا سزاوار گرفتن آن بودی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که عنوان و مقام شغلی تو چه بوده،بلکه خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چه تعداد دوست داشتی،بلکه خواهد پرسید برای چند نفر دوست و رفیق بودی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که در چه منطقه ای زندگی می کردی،بلکه خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که رنگ پوستت چه بوده،بلکه خواهد پرسید چگونه انسانی بودی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسیدکه چرا اینقدر طول کشید تا به جستجوی رستگاری بپردازی،بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه جهنم به عمارت بهشتی خود خواهد برد..

و

خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی،بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟؟

نتیجه:

به نظر من،یکی از سوال هایی که خداوند در روز قیامت از همه ی انسان هاخواهد پرسید این است:

«تو،تویی؟!»

یعنی تو همان کسی هستی که به تو لقب خلیفه داده بودم؟؟پس هرگز فراموش نکن که خداهنوز منتظر توست..«منتظر تو واقعی تو»

علیرضا بازدید : 2 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

زیباترینها

 

زیباترین شروع:بسم الله                                                                                                                 زیباترین دین:اسلام

زیباترین خانه:کعبه                                                                                                         زیباترین استاد:امام صادق(ع)

زیباترین عمو:حضرت ابوالفضل(ع)                                                                                   زیباترین غنچه:حضرت علی اصغر(ع)

زیباترین سرانجام:شهادت                                                                                                           زیباترین لباس:احرام

زیباترین ندا:فطرت                                                                                                               زیباترین دوست:کتاب

زیباترین روز:جمعه                                                                                                                           زیباترین بیابان:عرفات

زیباترین میعاد:معاد                                                                                                                   زیباترین کلام:لااله الاالله

زیباترین آواز:اذان                                                                                                              زیباترین شهید:امام حسین(ع)

زیباترین بنا:حضرت ابراهیم                                                                                                              زیباترین پرچم دار:حضرت عباس

زیباترین پیرمرد:حبیب ابن مظاهر                                                                                                                      زیباترین آواره:سلمان

زیباترین شب:قدر                                                                                                                              زیباترین خاک:تربت

علیرضا بازدید : 1 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

بخـنــد  هــرچـنــد  غـمـگینــی

   بـبخــش  هــرچـنـد   مـسکینـــی

 فـرامـوش کــن هــرچـنــد    دلــگیــــری

زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت   ...

 بخنـــد  ببخــش و فرامـوش کـــن

  هــرچـنــد میدانم ...  آســـان نــیســـت.

علیرضا بازدید : 1 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

مطالب جالب و آموزنده

 

 مطالب جالب و آموزنده, سخنان بزرگان

سه چیز مهم !
سه چیز را با احتیاط بردار : قدم, قلم, قسم
سه چیز را پاک نگهدار: جسم, لباس, خیال
از سه چیز خود را نگهدار: افسوس, فریاد, نفرین کردن
سه چیزرا بکار بگیر : عقل, همت, صبر
اما سه چیز را آلوده نکن : قلب, زبان, چشم
سه چیز را هیچگاه و هیچوقت فراموش نکن: خدا, مرگ, دوست خوب

مطالب جالب و آموزنده, سخنان بزرگان

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز
و دویدن که آموختی ، پرواز را
---------------------
راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند
---------------------
دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر
---------------------
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی
---------------------
من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت
---------------------
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند
---------------------
پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند
---------------------
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند
---------------------
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت
کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید
و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست
---------------------
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت
---------------------
و کمال معرفت آن است که
خودت را باور داشته باشی:

علیرضا بازدید : 1 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)

دانلود فیلم جدید و بسیار زیبای شور شیرین

دانلود فیلم ایرانی شور شیرین

فیلم ایرانی شور شیرین با کیفیت عالی DVD با لینک مستقیم به همراه لینک کمکی

” توجه : در صورت نارضایتی صاحب اثر لینک دانلود حذف می شود “

دانلود فیلم شور شیرین

 

 

ادامه مطلب دانلود فیلم شور شیرین

  ۰۷ مهر ۱۳۹۳                 توسط: احسان 

علیرضا بازدید : 1 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)

دانلود فیلم جدید و بسیار زیبای خوابگاه دختران

دانلود فیلم ایرانی خوابگاه دختران

فیلم ایرانی خوابگاه دختران با کیفیت عالی DVD با لینک مستقیم به همراه لینک کمکی

” توجه : در صورت نارضایتی صاحب اثر لینک دانلود حذف می شود “

در خواست فیلم
دانلود فیلم خوابگاه دختران

 

 
علیرضا بازدید : 3 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)
 

دانلود کنید: برای اولین بار دانلود مرورگر فارسی فایرفاکس برای اندروید

mozilla-firefox-pass

مرورگر فایرفاکس را همگی میشناسید. دیگر نیاز به معرفی ندارد. این مرورگر با سرعت بالا و امکانات فراوان سالهاست در کامپیوترهای خانکی همسفر شما در گشت و گذارهای اینترنتی است و مدتی است که نسخه های اندروید این مرورگر نیز همپای نسخه های دسکتاپ منتشر میشوند. اما ما برای شما این بار مرورگر فایرفاکس را با ترجمه کامل فارسی برای شما قرار میدهیم. این مرورگر توسط یکی از اعضای سایت تخصصی اکسپریا به طور کامل فارسی شده که شما هم اکنون میتوانید به طور مستقیم این برنامه را دانلود کنید.

 

نام برنامه: مرورگر فایرفاکس
ورژن: ۲۳
نام مترجم: نوید حسینی پور از شیراز
مشاهده مشخصات مترجم: elmia 
قیمت: رایگان

 

دانلود با لینک مستقیم

Screenshot_2013-09-30-18-12-03

Screenshot_2013-09-30-18-13-58

علیرضا بازدید : 2 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)
علیرضا بازدید : 2 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)
 

پنل بهین پیام

 

» به 100 هزار کاربر بهین پیام بپيونديد و در قرعه کشی ماهانه تبلت شرکت کنيد!!

 

برخي از امکانات سامانه ارسال اس ام اس بهین پیام :
- بدون هزينه اوليه؛ تنها هزينه پيامک ها را پرداخت مي نمائيد!
- اختصاص شماره رایگان جهت ارسال
- دريافت رايگان پيامک
- ارسال بر اساس پيش شماره تلفن همراه و کد پستي
- ارسال به تفکيک استان، شهر و منطقه
- ارسال به تفکيک سن و جنسيت
- ارسال از طریق دکل مخابراتی
- نظر سنجي پيامکي، مسابقات پيامکي
- خدمات برنامه نويسان
- ارسال دوره ای
- و ده ها امکانات رايگان ديگر

 

علیرضا بازدید : 8 سه شنبه 08 مهر 1393 نظرات (0)

دانلود رایگان اولین مرورگر اینترنتی ایرانی و فارسی تیزبال Tizbal Browser

 

Tizbal%20Browser دانلود رایگان اولین مرورگر اینترنتی ایرانی و فارسی تیزبال Tizbal Browserامروزه با پیشرفت نرم افزار های مرورگر کمتر کسی از مرورگر اصلی ویندوز
Internet Explorer استفاده می کند. زیرا مرورگر های جدید دارای امکانات
بسیار زیادی از قبیل سرعت بالا ، امنیت بیشتر و … هستند که همین عوامل
سبب شده تا استفاده از IE کمتر شود. از همین رو امروز در میهن دانلود مرورگری را برایتان آماده کرده ایم که اولین مرورگر فارسی ساخته شده توسط کشور عزیزمان ایران می باشد. نام این مرورگر فارسی تیزبال
بوده که به تازگی وارد بازار شده و تمام قابلیتهای یک مرورگر را دارا است.
مرورگر اينترنتي تيزبال براي شما کاربر عزيز اين امکان را فراهم مي آورد
که از تمامي قابليت هاي يک مرورگر به طور کاملاً فارسي و بدون هيچ گونه
محدوديتي استفاده نماييد. همچنین این مرورگر قابليت
دريافت و نصب افزونه هاي مختلف را دارا مي باشد که اين امر سبب بهبود
کارايي و گسترش دامنه عملکرد تيزبال و نیز به روز بودن آن شده است. علاوه
بر این شما می توانید برای زیباتر شدن محیط این مرورگر از پوسته های
بسیار زیبای آن استفاده کنید. در بررسی های انجام شده توسط تیم طراحی و
توسعه تیزبال، سرعت بارگذاری صفحات توسط تیزبال همتراز با مرورگرهای
اینترنتی غیرفارسی زبان رایج و در مواردی بالاتر از آنها می باشد که این
امر بر محبوبیت تیزبال در
میان کاربران حرفه ای و غیر حرفه ای اینترنت افزوده است. لذا هر روز شاهد
افزایش انتخاب تیزبال به عنوان مرورگر پیشفرض جهت دسترسی به صفحات
اینترنتی توسط کاربران عزیز هستیم.

برخی از مرایای این مرورگر فارسی:
زبان فارسي مرورگر شامل کليه منوها و تنظيمات.
انعطاف پذیری فوق العاده بالا در کار با صفحات و سربرگ ها.
بيش از 150 آيتم مختلف در بخش تنظيمات مرورگر.
قابليت نمايش گروهي صفحات در حال اجرا.
حرکات عملیاتی ویژه موس جهت مرور آسان تر صفحات وب.
پايانه نمايش و ذخيره عناصر صفحات وب.
دسته بندی موضوعی بخش تنظیمات در 10 عنوان مختلف.

قابلیت تبدیل نوار عنوان به حالت چند وظیفه ای.

تنظیم چندین آدرس به عنوان صفحه خانگی.

قابلیت تنظیم فونت ، سایز و رنگ سربرگ ها.

دو حالت نمایشی ” کلاسیک ” و ” روان ” ویژه سربرگ ها.

تنظیمات پیشرفته جهت استفاده از موتورهای جستجو.

تنظیمات پیشرفته ویژه نمایش صفحات وب.

تنظیمات فوق العاده پیشرفته جهت فیلتر اشیاء تبلیغاتی.

قابلیت کشیدن و رها کردن توسط موس در بخشهای مختلف.

تنظیمات فوق العاده پیشرفته ویژه میانبر صفحات و منوها.
عدم نمایش تبلیغات ناخواسته اینترنتی.

ویژگی منحصر به فرد “دکمه مدیریت مرورگر.
سيستم حفاظتي و امنيتي به هنگام مرور صفحات.
سيستم بهينه سازي حافظه تخصيصي به مرورگر.
قابليت بازيابي صفحات بسته شده به طور غير منتظره.
قابليت اجراي مجدد صفحات به طور خودکار.
قابليت مرور صفحات در وضعيت محرمانه.
نوار ابزار کمکي با قابليت قرارگيري افزونه ها.
و …

برای مشاهده ی سایت منبع مرورگر تیزبال و دریافت پوسته ها و افزونه های آن و همچنین آموزش کامل طریقه ی استفاده از این مرورگر اینجا کلیک کنید.

 

علیرضا بازدید : 1 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلواعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:

(( دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت!!. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم .

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند اما پس از مدتی ، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است .

این کنجکاوی ، تقریباً تمام کارمندان را ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند.رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم  بالا رفت. همه پیش خود فکر می کردند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟به هرحال خوب شد که مرد!!

کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکششان می زد و زبانشان بند می آمد.

آینه ایی درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

((تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید.شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و وموفقیت هایتان اثر گذار باشید.شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید.))

زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان،والدینتان،شریک زندگی تان یا محل کارتا تغییر می کند،دستخوش تغییر نمی شود.

زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، باورهای محدود کننده خود را کنار بگذاریدو باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسوول زندگی خودتان می باشید.

مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.

خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیر ممکن و چیزهای از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید.

دنیا مثل آینه است

ترحم!

علیرضا بازدید : 1 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (2)
یک پیر مرد کار گر که تقرباً 50 سال داشت در یک گوشه ای از شهر زندگی میکرد. روزگار این مرد بیچاره چندان خوب نبود مرد بیچاره روز میرفت کار میکرد روزانه هر اندازه که کار میکرد شب همان را غذا با خود می آورد حتی بعضی روز ها نمتوانست نفقه خانواده خودش را تأمین کند. شب گرسنه را صبح میکرد. یک روز این پیر مرد تا شام کار میکند. شام هنگام برگشت به خانه سه دانه نان از نانوائی با خود گرفت در وسط راه ناگهان صدای (چرنگ چرنگ) سک را میشنود.  دلش آرام نمی گیرد میرود میبیند که در یک خرابه یک سک با چند تا چوچه خود خوابیده از گرسنگی حال و حرکت در جانش نمانده  بود در همین موقع مرد از نان که برای خانواده خود گرفته بود یک دانه شان را پیش سک انداخت سک با خوردن این نان یک کم حرکت پیدا کرد. مرد نان دومی را نیز به سک داد و بالاخره با یک نان به خانه برگشت وقتیکه زنش پرسید که امروز چرا ؟ چه شده؟ مرد گفت که امروز کار نبود.

بعد از گذشت چند روز این مرد چنان سرمایه دار شد که صاحب چند تا دکان در آن شهر شد مردم از این کار حیرت کرده بودند.

خود مرد همچنان حیران بود که چطور به یک بارگی رحمت خدا بر او نازل گشت؟

بعد از فکر های زیاد در یافت که این همه ثروت نتیجه همان روزی بود که به سک رحم کرده بود.

نتیجه اخلاقی داستان:

تمام مخلوقات خداوند در زیر ترحم های یکدیگر زندگی میکند. اگر ما احساس ترحم در برابر مخلوقات خداوند داشته باشم پس بدون شک خداوند از ما خوشنود و برکات خود را نازل خواهد کرد.


پول

علیرضا بازدید : 0 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
يک سخنران معروف در مجلسي که دوصد نفر در آن حضور داشتند، 20 دالر را از جيبش بيرون آورد و پرسيد: چه کسي مايل است اين پول را داشته باشد؟   دست همه حاضرين بالا رفت.   سخنران گفت: بسيار خوب، من اين پول را به يکي از شما خواهم داد ولي قبل از آن ميخواهم کاري بکنم.   و سپس در برابر نگاه‏هاي متعجب، پول را هر طور که توانست با دست خود مالید تا که پول دیگه خیلی کهنه شده بود و باز پرسيد: چه کسي هنوز مايل است اين پول را داشته باشد؟   و باز دستهاي حاضرين بالا رفت.   اين بار مرد، این پول کهنه شده را به زمين انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آنرا روي زمين کشيد. بعد پول را برداشت و پرسيد: خوب، حالا چه کسي حاضر است صاحب اين اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت.   سخنران گفت: دوستان، با اين بلاهايي که من سر این پول آوردم، از ارزش این پول چيزي کم نشد و همه شما خواهان آن هستيد.   و ادامه داد: در زندگي واقعي هم همين‏طور است، ما در بسياري موارد با تصميماتي که ميگيريم يا با مشکلاتي که رو به‏ رو ميشويم، خم ميشويم، خاک‏آلود ميشويم و احساس ميکنيم که ديگر ارزش نداريم، ولي اينگونه نيست و صرف‏ نظر از اينکه چه بلايي سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نميدهيم و هنوز هم براي افرادي که دوستمان دارند، آدم با ارزشي هستيم.

[ 2011/7/16 ]
علیرضا بازدید : 0 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
در بيمارستاني، دو بيمار در يک اتاق بستري بودند. يکي از بيماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر يک ساعت روي تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشيند ولي بيمار ديگر مجبور بود هيچ تکاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد. آنها ساعتها با هم صحبت مي‏کردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعتيلاتشان با هم حرف مي‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بيماري که تختش کنار پنجره بود، مي‏نشست و تمام چيزهائي که بيرون از پنجره مي‏ديد، براي هم اتاقيش توصيف مي‏کرد. پنجره، رو به يک پارک بود که درياچه زيبائي داشت. مرغابيها و قوها در درياچه شنا مي‏کردند و کودکان با قايقهاي تفريحيشان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بيرون، زيبيايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دور دست ديده مي‏شد. همان‏طور که مرد کنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي‏کرد، هم اتاقيش جشمانش را مي‏بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي‏کرد و روحي تازه مي‏گرفت. روزها و هفته‏ها سپري شد. تا اينکه روزي مرد کناز پنجره از دنيا رفت و مستخدمان بيمارستان جسد او را از اتاق بيرون بردند. مرد ديگر که بسيار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار اين کار را با رضايت انجام داد. مرد به آرامي و با درد بسيار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد. بالاخره مي‏توانست آن منظره زيبا را با چشمان خودش ببيند ولي در کمال تعجب، با يک ديوار بلند مواجه شد!   مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقيش هميشه مناظر دل انگيزي را از پشت پنجره براي او توصيف مي‏کرده است. پرستار پاسخ داد: ولي آن مرد کاملا نابينا بود
علیرضا بازدید : 0 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ...

اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
علیرضا بازدید : 1 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم هایی که از آنها بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند. سیب زمینی های بدبو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

علیرضا بازدید : 0 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =۱

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰

اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =۱۰۰۰

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر

هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت !

علیرضا بازدید : 0 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
داستان را حتماً بخوانید......

مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجید بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجید شد.

در راه مسجد، مرد به زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را تبدیل کرد و راهي مسجید شد.

در راه مسجید، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. مرد پاسخ داد: (( من ديدم شما در راه مسجید دو بار به زمين افتاديد.))، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ

بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند.

مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او

نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد:

((من شما را در راه مسجید ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.)) وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به  مسجید مطمئن ساختم.

نتيجه داستان:
کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.
علیرضا بازدید : 6 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (1)

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است. عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند . ولی برای این که به این سن برسد، باید تصمیم دشواری بگیرد:

زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد، چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند . نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود . شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد .در این هنگام ، عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد .

یا باید بمیرد و یا آن که فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می کشد، پذیرا گردد . برای گذرانیدن این فرایند، عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد، پرواز کند. در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد، تا نوکش از جای کنده شود. پس از کنده شدن نوکش ، عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند. سپس باید چنگال هایش را از جای برکند. زمانی که به جای چنگال های کنده شده ،چنگال های تازه ای درآیند ، آن وقت عقاب شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند. سرانجام ، پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد ، آغاز کرده و 30 سال دیگر زندگی می کند.

 

پس بیاموزیم که :

براي پرواز به آسمان ها، منتظر نمان که عقابي نيرومند بيايد و از زمينت برگيرد و در آسمان هايت پرواز دهد. بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و برويد و بکوش تا اين همه گوشت و پيه و استخوان سنگين را که چنين به زمين وفادارت کرده است، سبک کني و از خويش بزدايي، آنگاه به جاي خزيدن، خواهي پريد. در پرنده شدن خويش بکوش و اين يعني بيرون آمدن از زندان هاي اسارت .

+ نوشته شده در  سه شنبه پنجم فروردین 1393ساعت 22:40  توسط محمد عطاری  |  نظر بدهید

 

علیرضا بازدید : 6 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (0)

من در عرصه مدیریت جوامع انسانی نیروهای ناهماهنگ را نه کمال آفرین که عامل ننگ و نفرین دیدم. پاروزنان همسو،قایق را به هدف می رسانند و تلاشگران ناهمسو آن را تلف می کنند.

207

علیرضا بازدید : 4 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (0)

من قایق سهراب را دیدم انباشته از مسافران خسته و مهاجران دل شکسته ؛ آنان که روي به سوي روياها داشتند و سفر به سوي شهري پشت دریاها .

من كلاغ قصه هاي كودكي را ديدم كه هم پر و بال داشت و هم آرزوي وصال؛ اما نه به خانه اش رسيد ،نه به آشيانه اش؛ زيرا در شهر قصه ها مانده بود.

 من مهر و محبت را سرمايه اي ديدم كه هيچ گاه از هزينه كردن آن پشيمان نشده ام.

  من همه انسان ها را یا قهرمان تغيير دیدم یا قربانى تقدير.

 من گمشده این نسل را اعتماد دیدم، نه اعتقاد! اما افسوس که اينك نه بر اعتماد، اعتقادی دارند، و نه بر اعتقادها، اعتمادي.

207

علیرضا بازدید : 5 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (0)

من نتيجه سر فرودآوردن حاكم در برابر حكمت حكيم را نشانه رشد و توسعه جامعه ، و كرنش حكيم در برابر سطوت حاكم را علامت فربه تر شدن جرثومه خودكامگي و استبداد ديدم.  

من مشعل نبوغ را آن گاه در ذهن انسان ها پرفروغ دیدم که آفتاب حقیقت بر آن تابید.

من آدم‌هايي را ديدم كه زندگي خود را برپايه فال و فالگيري و امثال آن مي‌گذاشتند . اينان كساني بودند كه خود را باور نداشتند و نمي‌تواننستد خود را تاييد كنند و منتظر تاييد ديگران بودند.

من افراد ابله را به گونه ای خوشبخت دیدم؛ زيرا هيچ گاه به تنهايي خود پي نمي برند.

من پرندگانی را دیدم که با یاری یک دیگر به پرواز درمی آوردند قفسی را که تنها بازدارنده آنان از پرواز بود.

علیرضا بازدید : 4 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (0)

من دغدغه هاي دو نسل و وسوسه هاي دو عصر را ديدم. يكي در انديشه انباشتن شكم و نداشتن درم بود و ديگري در فكر باروري مغز و داوري نغز . هر دو در آتش حسرت مي گداختند و با عطش عسرت مي ساختند.

علیرضا بازدید : 4 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (0)

 ،

http://www.samenblog.com/uploads/z/zeynal/156944.jpg




محیط این بازی که کاملا سه بعدی طراحی شده است بسیار شبیه و همان فوقبال دستی های قدیمی نیز می باشد. Foosball Maniac که از گرافیک بسیار مناسبی نیز بهره می برد به سادگی قابل نصب و اجرا بوده و اما انجام بازی به همین سادگی ها نیست و کسی می تواند از انجام این بازی لذت ببرد که هم سرعت عمل خوبی داشته باشد و هم این که در لحظه مناسب بهترین انتخاب را در دسته ها به کار ببرد. این بازی برای تمامی سنین نیز مناسب بوده و همه می توانند از انجام این بازی هیجان انگیز اوقات فراغت خود را سپری کنند. در این بازی کاربر تنها باید باید ماوس و صفحه کلید رایانه به بازی بپردازد و نیاز به تنظیمات خاصی وجود ندارد، البته می توان با انجام تنظیمات هم بازی را آن طور که مورد پسند است تغییر داد.











حجم: 8 مگابایت
پسورد فایل فشرده شده:  www.zeynal.ir

دانلود




راهنمای نصب

بعد از دانلود ، اول اینترنت را قطع نموده سپس بازی را نصب کنید.
محتویات پوشه Crack را در محل نصب نرم افزار جایگزین فایلهای قبلی کنید تا بازی کرک شود.

تعداد صفحات : 3

درباره ما
آقا تورو خدا بدون ذکر منبع کپی نکن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این وبلاگ برای هر کسی که موافق آزادی و کپی رایت هست ، یه گزینه ایده آل هست!! شما می تونید مطالب این وبلاگ را با ذکر منبع به طور رایگان به اشتراک بگذارید. در ضمن شما می توانید با فرستادن نام نرم افزار و در خواست خود کرک، سریال نامبر و یا آموزش نرم افزار خود را در این وبلاگ دریافت کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه قالبی خوشتان می آید
    عکس

    دانلود آهنگ

    آمار سایت
  • کل مطالب : 91
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 25
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 46
  • بازدید کلی : 1,868